طبیبانه..

ساخت وبلاگ

یِ چیزی آخرش فهمیدم، اینکه درست جایی که پیش خودت فکر میکنی چقدر اخلاقی،علمی یا منطقی عمل کردی تحت تاثیر و حتی غلبه ی یک سری احساسات هستی  و اون احساسات تحت تاثیر اتفاقات هورمونی هستن..واین دردناکه...

استبداد زیبایی

طبیبانه.....
ما را در سایت طبیبانه.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : funripenirvana7 بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 12:11

زن با صورت در هم کشیده و چشمان نیمه باز،دست به سینه کنار خیابان ایستاده بود،آن شب آسمان مسلسل وار میبارید،درِ تاکسی زردی را باز کرد و با چابکی و نرمی خاصی داخل اتاقک تاکسی خزید،آنقدر خیس شده بود که قطره های آب از لبه ی پالتو اش به کف ماشین میچکید و صدا ی چک چک خفیفی ایجاد میکرد.کیفش را روی پایش گذاشت و به قطره های باران روی شیشه خیره ماند.مردی که در فاصله ای کمتر از نیم متر از زن نشسته بود،با تردید و صدایی آهسته،نامش را صدا زد؛فلانی... زن اعتنایی نکرد،اولین بار نبود که نامش را با صداهای مختلف میشنید و میفهمید صدا از جایی میان مغز و گوشش تولید شده و در سرش پیچیده است.. به یاد خانه ی پدری اش افتاد؛به یاد زمانی که پدر در خانه نبود و نجوای ذکر خواندنش بود،به یاد روزهایی که پله های طبقه ی پایین را دوان دوان بالا می آمد و بلند میگفت:بلههه پدر اینجانب در خدمت گزاری حاضر است و مادرش میگفت:بابا سرِ کاره. مرد دوباره صدا زد:فلانی.. زن صورتش را به سمت او برگرداند. _کجایی دختر؟هنوز مالیخولیا داری؟هنوز درگیری؟ زن که هاج و واج مانده بود،آب روی مژه هایش را پاک کرد و ناگهان زد زیر خنده... طبیبانه.....
ما را در سایت طبیبانه.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : funripenirvana7 بازدید : 123 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 19:12

فهرست،روایت گر انسان پس از جنگ،انسانی خالی از زمان و مکان،سرگشته و بی هویت.قهرمان داستان رهبر ارکستری است که قصد ساختن قطعه ای برای مردگان دارد و در این مسیر با مردگان خود مواجه میشود،مردگانی که خاطراتشان او را از پا درآورده و به انزوا کشانده است.خلاصه اینکه واااقعا عالیه...یک نمایش کامل و تاثیر گذار،تعداد اجراش محدوه و به شدت توصیه میشود.+وقتی آدم ها میمیرن صداهاشون کجا میره؟رضا_ثروتیفهرست طبیبانه.....
ما را در سایت طبیبانه.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : funripenirvana7 بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 19:12

............‌‌‌..‌‌‌‌‌......................‌.....................
انگشتام‌میلرزه از نوشتن ازین فشار عصبی از خستگی و سردرگمی و از سوال...چی بودم چی شدم چی قراره بشم....دانستن ..یاد گرفتن...خواندن....عشق...خانواده....خود....خدا....وقتی با هیچی تکلیفت معلوم نیست همه خروار میشن سرت و ...
اتفاق های خوبی نمیفته..
هرجا هستید شاد و سلامت باشید...ممنون ک به یادم بودید و ممنون تر اگر نبودید:))
طبیبانه.....
ما را در سایت طبیبانه.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : funripenirvana7 بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 19:12